۱ دقیقه

اولین بار است که این کتاب رو به دست میگیرم. در جوانی ازش بدم میومد، ولی حالا به قطعیت میتونم در آغاز فصل پایانی، نمیتونم ازش دل بکنم. کتاب پر از حرف‌های دلنشین بود که این‌ها به خاطرم ماند:

متن ۱: متن تغییرناپذیر است، و تفاسیر اغلب بیانگر درماندگی در برابر آن‌اند.
متن ۲: تنها کاری که در این لحظه از دستم برمی‌آید این است که تا آخر کار شعور آرام و نظم‌دهنده‌ی خود را حفظ کنم. تموم شد. واقعا دوسش داشتم و پشیمونم چرا زودتر تو جوونی نخوندمش. شخصیت یوزف کا. رو نزدیک به خودم یافتم. منزوی، تنها، تحلیل‌گر و درمانده از تحلیل، و بی‌پناه. حتما قبل از رفتن سراغ کتاب‌های دیگه، دوست دارم تحلیل‌های آلمانی و فرانسوی راجع به این کتاب رو بخونم. از منظر من، دنیا در ذهن و حول یوزف كا بود و خودش نامریی بود و دیده نمیشد. برای من داستان یه محاکمه انتزاعی و درونی بود. من نمیتونم تصور کنم که منظور و حرف کافکا، مرتبط با دنیای خارج باشه.

امتیاز: ۳/۵

تگ ها:

به روز شده در: