رِد واین پلیز
یه زمانی حداقل یکبار تو هفته با هواپیما پرواز میکردم. الان اینجوری نیست، ولی این همه پرواز هم باعث نشده که از هواپیما نترسم. نمیدونم یه وقتی خواب دیدم که یا تو سقوط هواپیما میمیرم یا ایدز میگیرم (چقدر مرتبط!)، برای همین همیشه فکر میکنم این پرواز آخرینه. شروع میکنم به فحش دادن، راز و نیاز، با خودم به شدت حرف زدن. چی میگم؟ میگم یعنی یارو حالیش نمیشه تو ابرها نره که این تکون شدید نخوره. یعنی حالا پرواز چینیه و چین با همه دنیا خوبه از بالا روسیه رد میشه کاری بهمون ندارن. بنزینش تموم شده حالا این وسط. از بغلی هم شانس ندارم. به هیچ زبون زندهای جز چینی مسلط نیست. به خانم توی کانتر هم گفتم منو ته ننداز، دستش درد نکنه به حرفم گوش کرده، ردیف یکی مونده به آخرم. خلاصه تکانهای گاه و بیگاه اعصابم رو ساییده بود تا اینکه خانمه گفت چی میل دارید، گفتم رِد واین. دوباره برگشت و داشت رد میشد که گفتم این کمک میکنه که چیل کنم، سو رِد واین پلیز. ایرانی بازی درآوردم و دو وعده غذا خوردم و باز نوشیدنی میل دارید؛ بله تنک یو! رِد واین پلیز. الان تا یه ساعت دیگه اگه هم سقوط کنیم، به کتفم هم نیست. خلاصه تا یه ساعت دیگه پذیرای مرگم. بیشترش اما فقط با رِد واین پلیز.
بخش دوم فقط نیم ساعت دووم آورد اون همه رِد واین. برای وعده سوم که اومدن پذیرایی، گفتم دیگه رِد واین ندارین، که به همکارش گفت برام یه ته استکانی آورد. خلاصه از یه جایی به بعد دیگه بیخیال تکونها شدم، دیگه حقیقتا خسته شدم از بس نگران بودم. خلاصه رِد واین اولی چیلم کرد، دومی هم گوشی رو داد دستم که بسه؛ دست بردار از این همه جون دوستی. پس زنده باد رِد واین.